پش از شهادت «سید رضی موسوی» در اقدام تروریستی رژیم غاصب مسئولان سیاسی و نظامی خبر از انتقام دادند و به انحاء مختلف واکنش نشان دادند. در این میان برخی دلسوزان خواستار اقدام فوری و پاسخ محکم به رژیم غاصب صهیونی شدند و برخی دیگر که آنان هم جزو دلسوزان هستند حرف از «صبر راهبردی» زدند. مطمئنا نحوه واکنش ما باید قاطع و فوری باشد و اینکه چگونه باشد تصمیم مسئولان عالی نظام است اما باید در این مورد چند نکته را متذکر شد.

خبرگزاری تسنیم ادعا کرد اسرائیل با ترور شهید «سید رضی» به‌دنبال این بود که ایران وارد درگیری مستقیم شود تا حمایت‌های آمریکا بیش‌تر شود و جنگ گسترش یابد! طبیعتا لازمه ادعای تسنیم این است که ایران هیچ نوع انتقامی نگیرد و الا اگر انتقام بگیرد و اعلام نکند باز هم رژیم صهیونیستی مدرک جور می‌کند و به مقامات آمریکایی دخالت ایران را ثابت می‌کند و آمریکا خشمگین می‌شود و یک‌باره جنگ گسترش پیدا می‌کند...
 
خبرگزاری تسنیم نیازی ندیده برای تحلیل خود دلیلی منطقی ذکر کند و به اشکالات جدی جریان انقلابی به این منطق پاسخ دهد اما در هر صورت برادران تصمیم‌ساز به چند اشکال و سؤال ساده پاسخ دهند:
اول: تصمیم‌گیری طرف اسرائیلی بر اساس پیشینه رفتاری مسؤولین ایرانی تنظیم می‌شود و اسرائیل بر اساس تجربه‌های قبل به‌خوبی می‌دانست مسؤولین ایرانی به این قبیل اقدامات یا پاسخ نمی‌دهند یا اگر پاسخ بدهند علنی نخواهد شد پس این ادعا که اسرائیل زد تا ما پاسخ مستقیم بدهیم یک تحلیل انتزاعی است و نمی‌توان پشتوانه واقعی برای آن یافت.
 
دوم: بر فرض اگر جمهوری اسلامی ایران یکی و تنها یکی، از فرماندهان نظامی رده بالای ارتش غاصب صهیونیستی را در انتقام خون سید رضی به هلاکت برساند و آن را اعلام کند، باز هم آمریکا، که این برادران از واکنشش ترس دارند، وارد معرکه می‌شود و قیامت به‌پا می‌کند و جنگ را گسترش می‌دهد؟ یقینا خیر چراکه کشته شدن یک نظامی اسرائیلی، که آن هم در اثر اقدام حماقت‌آمیز اسرائیلی‌ها کشته شده، آن مقدار اهمیت ندارد که آمریکا را به رویارویی مستقیم با ایران بکشاند.
 
سوم: راهبرد برادران ما  این است: «نزنیم تا بیش‌تر نخوریم» آیا این منطق نقطه مقابل راهبرد رهبری نیست که علنا فرمودند: «اگر بزنند ده تا می‌خورند»؟!
 
چهارم: دایره و گستره این منطق تا کجاست؟! یعنی مقامات اسرائیلی تا چه سطح از مسؤولین را بزنند نمی‌خورند؟ بر فرض هدف اسرائیل از زدن سیدِ رضیِ عزیز این بود که ایران وارد درگیری مستقیم شود، طبیعتا وقتی ببیند مسوولین هوشمند ایران عکس‌العمل نشان ندادند، مسئولین سطح بالاتری را هدف قرار خواهد داد تا بالاخره ایران هم انتقامی بگیرد و آمریکا وارد شود و جنگ گسترش یابد و...
 
پنجم: ممکن است گفته شود انتقام توسط نیروهای نیابتی ایران (حزب‌الله و یمن و...) گرفته می‌شود. اولا این نگاه باعث می‌شود که جبهه مقاومت به‌مرور مسئولین ایرانی را به‌عنوان عناصری عافیت‌طلب که مسئولیت جان و مسئولیت انتقام‌گیری از شهادت نیروهای خود را به‌گردن دیگران می‌اندازد بشناسند و این یعنی فرسایش تدریجی اعتماد نیروهای مقاومت به مرکز مقاومت؛ ثانیا این ادعا نیز با منطق رهبری سازگار نیست و رهبری به گروه‌های مقاومت به‌عنوان نیروی نیابتی و اجاره‌ای ایران نگاه نمی‌کنند به‌علاوه فاکتور کردن اقدامات نظامی روزانه جبهه مقاومت پای انتقام گرفتن از اسرائیل هم در شأن مسئولین جمهوری اسلامی نیست. کما این‌که ربط دادن آتش‌سوزی فلان ماشین و تصادف بهمان شخص در خیابان‌های تل‌آویو به «تاوان سخت» دلیل قابل دفاع ندارد.
 
الغرض؛ مسائل حساس منطقه غرب آسیا و جنگ فعلی غزه از پیچیدگی‌های خاص خود برخوردار است و نهادهای تصمیم‌گیر به‌دور کلیشه‌های غیرمنطقی مرسوم باید به بهترین تصمیم که حافظ منافع کشور باشند برسند و بدان عمل کنند.
 
با در نظر گرفتن موارد بالا این نکته هم نباید فراموش شود که اگر هزینه حمله و ترور فرماندهان و مهندسان و نخبگان ایرانی پایین باشد هر کسی به خود جرأت می‌دهد هر رفتاری که خواست انجام دهد. به‌عبارتی اگر واکنش ما در ترور سردار قاسم سلیمانی، مهندس المهدی و یارانش مناسب بود الان نباید در مورد نحوه واکنش نسبت به ترور سید رضی بحث می‌کردیم.
 
اینکه الان سخن از چگونگی واکنش است یعنی نتوانستیم آن‌طور که باید در پیشگیری و بازدارندگی خوب عمل کنیم. در حالی‌که ما توان نظامی، موشکی و پهبادی بالایی داریم فرماندهان ما به‌راحتی ترور می‌شوند و پایگاه‌هایی که نیروهای ایرانی در آن هستند مورد حمله قرار می‌گیرند. حالا هم باید به‌جای بحث در نحوه واکنش برنامه‌ای داشته باشیم که پیشگیرانه باشد و دشمن جرأت نکنید هر اقدامی که خواست انجام دهد.
 
دشمن قدم به قدم جلو می‌آید و رفتار ما را زیر نظر دارد و با هر قدم عقب نشستن ما جلو می‌آید و ما نشسته‌ایم به بررسی اینکه اگر ما واکنش سختی داشته باشیم، عواقب خطرناکی برای ما دارد. دست به دست مالیدن و فقط چنگ و دندان نشان دادن عواقبی خطرناک‌تر از واکنش نشان دادن سخت است. وقتی دشمن می‌بیند ما در مورد حساس‌ترین موضوعات نظامی دنبال صبر راهبردی و استراتژیک هستیم و می‌خواهیم طوری رفتار کنیم که کسی عصبانی نشود، در موضوعات اقتصادی و سیاسی هم بی‌رحمانه جلو می‌آید و ضربه‌های اساسی به ما می‌زند.
 
حرف از این نیست که الان رسما وارد جنگ با رژیم غاصب شویم، حرف آن است که چرا به جایی رسیده‌ایم که دشمن ترسی از ترور فرماندهان ما نداشته باشد یا حداقل چرا هنوز به جایی نرسیدیم که دشمن جرأت نکند به ما حمله کند؟ افزایش توان نظامی همیشه به ساخت سلاح و مانورهای منطقه‌ای و... محدود نمی‌شود بلکه هیبت و قدرت بازدارندگی هم جزو عناصر قدرت نظامی محسوب می‌شود.
 
ملاحظاتی که نیروهای نظامی ما دارند قابل درک است و می‌تواند دلایل مشخصی از جمله ضعف در اقتصاد و سیاست و فشار افکار عمومی داشته باشد. این مشکلات، توان نظامی ما را تحت تاثر قرار می‌دهد و دشمن را در ضربه زدن حریص‌تر می‌کند. اگر نمی‌خواهیم مجددا با چنین اتفاقاتی مواجه شویم باید دشمن را نسبت به عواقب رفتارش آگاه کنیم. دشمن باید از واکنش ما بترسد و فکر هرگونه ضربه و آزاری را از سر خود بیرون کند. اعلام عمومی و اقدام آشکار راه مقابله با دشمن بی‌شرم است. همه دنیا باید بدانند که ما با کسی تعارف و شوخی نداریم و باید بدانند که اگر حرفی بزنیم پای آن می‌ایستیم و بدون درنگ برخورد می‌کنیم. پیغام و پسغام دادن، پنهانی و بی سروصدا واکنش داشتن جواب نمیدهد.
 
همان‌طور که در دولت قبل هم تجربه کردیم مسئولان سیاسی و اقتصادی سعی می‌کنند با بهانه‌هایی مانند تحریم، تورم، تیره شدن روابط با کشورهای دنیا، منزوی شدن و... نیروهای نظامی را کنترل کنند ولی نمی‌دانند ضعف در بخش نظامی به ضعف در بخش سیاسی و اقتصادی هم می‌رسد.
 
نیروهای نظامی در دولت قبل تجربه کردند که مسئولان سیاسی به‌جای محکم بودن خودشان و بیشتر کردن تلاش‌شان ترجیح می‌دهند فرماندهان نظامی را جلو دشمن بیاندازند تا گشایش‌های موقتی ایجاد شود. پس فکر نکنند که ملاحظه و عقب نشستن در برخورد با دشمن به قدرت سیاسی و اقتصادی کمک می‌کند. هر کسی باید کار خودش را انجام و مصلحت‌های ضربه زننده را کنار بگذارد.